tillدیکشنری انگلیسی به فارسیتا، دخل پول، کشو، دخل دکان، قلق، یخ رفت، کشت کردن، زراعت کردن، زمین را کاشتن، خیش زدن، خیش کشیدن، تا وقتی که، تا اینکه، تاانکه
tillsدیکشنری انگلیسی به فارسیتیلز، دخل پول، کشو، دخل دکان، قلق، یخ رفت، کشت کردن، زراعت کردن، زمین را کاشتن، خیش زدن، خیش کشیدن
slidesدیکشنری انگلیسی به فارسیاسلایدها، لغزش، لغزنده، سرسره، سراشیبی، ریزش، کشو، سر، سرازیری، اسباب لغزنده، پس وپیش رونده، توسراندنی، تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری، لغزیدن، سر خوردن، سریدن