offدیکشنری انگلیسی به فارسیخاموش، کساد، دور، دورتر، بی موقع، از روی، از کنار، بسوی، از محلی بخارج، از یک سو
slackدیکشنری انگلیسی به فارسیشل، کساد، کسادی، سکون، قطع، شلی، انقطاع، شل کردن، سست کردن، کساد کردن، ضعیف کردن، فرو نشاندن، سست، ضعیف، پشت گوش فراخ، فراموشکار، کند، بطی ء، گشاد
inactiveدیکشنری انگلیسی به فارسیغیر فعال، بدون فعالیت، بی اثر، تنبل، کساد، ناکنش ور، بی کاره، سست، بی حال، بی جنبش