کپهدیکشنری فارسی به انگلیسیagglomeration, aggregation, blade, clump, cluster, collection, congeries, conglomerate, heap, hill, hoard, knot, mass , pile, rick
puffedدیکشنری انگلیسی به فارسیپف کرده، پف کردن، چپق یا سیگار کشیدن، منفجر شدن، پف دادن، بلوف زدن، لاف زدن، منفجر کردن، وزیدن
fryدیکشنری انگلیسی به فارسیسرخ کردن، گوشت سرخ کرده، تخم، حیوان نوزاد، گروه، بریانی، تهییج، سرخ شدن، برشتن، روی آتش پختن