socketدیکشنری انگلیسی به فارسیسوکت، پریز، حفره، کاسه، حدقه، بوشن، جا، خانه، گوده، جای شمع، کاسه چشم، در حدقه یا سرپیچ قرار دادن
pocketsدیکشنری انگلیسی به فارسیجیب، پاکت، کیسه هوایی، تشکیل کیسه در بدن، به جیب زدن، در جیب گذاردن، در جیب پنهان کردن، بجیب زدن
pocketدیکشنری انگلیسی به فارسیجیب، پاکت، کیسه هوایی، تشکیل کیسه در بدن، به جیب زدن، در جیب گذاردن، در جیب پنهان کردن، بجیب زدن، جیبی، کوچک، نقدی، جیبدار، پولی