dispraiseدیکشنری انگلیسی به فارسیدفع کردن، از بهای چیزی کاستن، کم گرفتن، بد دانستن، سرزنش کردن، نکوهش کردن
dispraisedدیکشنری انگلیسی به فارسیتخریب شد، از بهای چیزی کاستن، کم گرفتن، بد دانستن، سرزنش کردن، نکوهش کردن
abateدیکشنری انگلیسی به فارسیکاهش می یابد، کم شدن، خرد شدن، تخفیف دادن، خرد کردن، کاستن، رفع نمودن، اب گرفتن از، بزور تصرف کردن، خرد ساختن، فرو نشستن