معنی کار آمدن از کسی | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

ترجمه مقاله

جست‌وجوی مشابه

آمدن (ورود و خروج و انجام کار و غیره)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

due

کنار آمدن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

compromise

به کنار کشتی آمدن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

board

کارآمد

دیکشنری فارسی به انگلیسی

diplomatic, working

کارآمد هزینه (بازرگانی و حسابداری)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

cost-effective

جست‌وجوی متن

outworking

دیکشنری انگلیسی به فارسی

بیرون آمدن، بیشتر کار کردن از، بانجام رساندن

worked

دیکشنری انگلیسی به فارسی

کار کرد، از کار در امده

worked up

دیکشنری انگلیسی به فارسی

کار کرد، تهییج شده، ترغیب شده، از کار در امده

footwork

دیکشنری انگلیسی به فارسی

کار پا، رفت و آمد، کارپایی، استفاده از پا، پادوی

kid glove

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دستکش بچه، گریزان و فراری از کار، دستکش پوش، از لای زرق و برق بیرون امده