messingدیکشنری انگلیسی به فارسیمسخره کردن، خوراندن، شلوغ کاری کردن، الوده کردن، اشفته کردن، خوراک دادن
caulkدیکشنری انگلیسی به فارسیکلفت کردن، مسدود کردن، چرت زدن، نعل زدن، درز گرفتن، اب بندی کردن، بتونه کاری کردن، بتونهگیری کردن، زیرپوش سازی کردن، شکاف و سوراخ چیزی را گرفتن