cropsدیکشنری انگلیسی به فارسیمحصولات زراعی، محصول، چینه دان، چیدن، گیسو را زدن، حاصل دادن، سرشاخه زدن
baitدیکشنری انگلیسی به فارسیطعمه، دانه، چینه، مایه تطمیع، دانهء دام، غضب، طعمه کردن، طعمهدادن، طعمهرابه قلاب ماهیگیری بستن، خوراک دادن
faultدیکشنری انگلیسی به فارسیعیب، نقص، خطا، تقصیر، اشتباه، گسله، گناه، کاستی، شکست زمین، چینه، حرج، نا درستی، تقصیر کردن، مقصر دانستن
masterدیکشنری انگلیسی به فارسیاستاد، ارباب، سرور، صاحب، کارفرما، چیره دست، پیر، رئيس، دانشور، مدیر، سید، سرامد، استاد شدن، ماهر شدن، خوب یاد گرفتن، تسلط یافتن بر، رام کردن، برجسته