معنی چیره دست | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

adept, able, accomplished, ambidextrous, deft, dominant, handy, hotshot, master, skilled, skillful, versed, wizard, masterful

shark

master

masterful, adept, cunning, deft, dexterous, masterly, neat, workmanlike, workmanly

dominant, predominant, preponderant, prevailing, regnant, triumphant, victor

top dog

چیره دست، زرنگ، زبر دست، زیرک، ماهر، چابک، چالاک، تردست

زرق و برق دار، ماهر، چیره دست، چابک، زبر دست، سریع، چالاک، سریع العمل، زرنگ

راننده، زرنگ، چیره دست، زبر دست، زیرک، ماهر، چابک، چالاک، تردست

عاشقانه، زرنگ، چیره دست، زبر دست، زیرک، ماهر، چابک، چالاک، تردست

استاد، ارباب، سرور، صاحب، کارفرما، چیره دست، پیر، رئيس، دانشور، مدیر، سید، سرامد، استاد شدن، ماهر شدن، خوب یاد گرفتن، تسلط یافتن بر، رام کردن، برجسته