بی چون و چرادیکشنری فارسی به انگلیسیabsolute, airtight, categorical, definite, definitive, distinct, flat, implicit, implicitly, incontestable, incontrovertible, indisputable, square, positive, pr
forدیکشنری انگلیسی به فارسیبرای، زیرا که، چون که، بخاطر، برای اینکه، مربوط به، در مدت، بمنظور، در برابر، در مقابل، بجهت، بجای، از طرف، بواسطه، به بهای، برله، بقدر، بطرفداری از
sinceدیکشنری انگلیسی به فارسیاز آنجا که، پس از، از وقتی که، از این رو، از انجاییکه، چون، چون که، نظر باینکه
insomuchدیکشنری انگلیسی به فارسیغیرممکن، از بس، از انجاییکه، به اندازهای که، چونکه، بنابر این، ازبسکه، چون، نظر به اینکه، تا انجاییکه، چون که