چموشدیکشنری فارسی به انگلیسیbalky, coltish, fractious, intractable, jumpy, refractory, restive, ungovernable
prancingدیکشنری انگلیسی به فارسیپریدن، با تکبر راه رفتن، سوار اسب چموش شدن، خرامیدن، جفتک زدن، روی دو پا بلند شدن
prancesدیکشنری انگلیسی به فارسیپیش بینی ها، با تکبر راه رفتن، سوار اسب چموش شدن، خرامیدن، جفتک زدن، روی دو پا بلند شدن