snickedدیکشنری انگلیسی به فارسیخسته شدم، چفت کردن، جزء چیزی را بریدن، ضربت سریع زدن، گره زدن، کشیدن، بحرکت اوردن سهم
latchesدیکشنری انگلیسی به فارسیچنگال ها، چفت، ضامن، محکم نگاه داشتن، قفل کردن، بوسیله کلون محکم کردن، چفت کردن، ضامنی کردن