eversionدیکشنری انگلیسی به فارسیتکامل، واژگونی، خرابی، واژگون سازی، برگردانی، برگرداندن پلک چشم و غیره
evisceratedدیکشنری انگلیسی به فارسیاصلاح شده، خالی کردن، شکم دریدن، تهی کردن، نیروی چیزی را گرفتن، روده یا چشم و غیره را در اوردن
eviscerateدیکشنری انگلیسی به فارسیاصلاح کردن، خالی کردن، شکم دریدن، تهی کردن، نیروی چیزی را گرفتن، روده یا چشم و غیره را در اوردن
lightدیکشنری انگلیسی به فارسیسبک، نور، چراغ، پرتو، تابش، فانوس، اتش، کبریت، مشعل، وضوح، سو، اتش زنه، برق چشم، سرگرمکنندهغیرجدی، لحاظ، روشن کردن، برق زدن، اشکار کردن، اتش زدن، اتش گرفتن، بچه