perspectiveدیکشنری انگلیسی به فارسیچشم انداز، منظر، دید، لحاظ، منظره، جنبه فکری، روشن بینی، بینایی، سعه نظر، مناظر و مرایا، مال اندیشی، تجسم شی، خطور فکر، دیدانداز
peepsدیکشنری انگلیسی به فارسیتپش، نگاه زیر چشمی، روزنه، نگاه دزدکی، نیش افتاب، روشنایی کم، جیک جیک، کمی، جوانه زدن، اشکار شدن، جیر جیر کردن، جیک زدن، از سوراخ نگاه کردن، با چشم نیم باز نگاه
peepدیکشنری انگلیسی به فارسینگاه کردن، نگاه زیر چشمی، روزنه، نگاه دزدکی، نیش افتاب، روشنایی کم، جیک جیک، کمی، جوانه زدن، اشکار شدن، جیر جیر کردن، جیک زدن، از سوراخ نگاه کردن، با چشم نیم با
lightدیکشنری انگلیسی به فارسیسبک، نور، چراغ، پرتو، تابش، فانوس، اتش، کبریت، مشعل، وضوح، سو، اتش زنه، برق چشم، سرگرمکنندهغیرجدی، لحاظ، روشن کردن، برق زدن، اشکار کردن، اتش زدن، اتش گرفتن، بچه