lidدیکشنری انگلیسی به فارسیدرب، کلاهک، دریچه، سر، چفت، سر پوش، پلک چشم، کلاهک گذاشتن، دریچه گذاشتن، چفت زدن به
evisceratedدیکشنری انگلیسی به فارسیاصلاح شده، خالی کردن، شکم دریدن، تهی کردن، نیروی چیزی را گرفتن، روده یا چشم و غیره را در اوردن
eviscerateدیکشنری انگلیسی به فارسیاصلاح کردن، خالی کردن، شکم دریدن، تهی کردن، نیروی چیزی را گرفتن، روده یا چشم و غیره را در اوردن