1138 مدخل
await, attend, wait
expectant, waiting
wait, waiting
cock, peer
appear, emerge, figure
see
منتظر، صبر کردن، انتظار کشیدن، منتظر شدن، پیشخدمتی کردن، چشم براه بودن
صبر کن، صبر کردن، انتظار کشیدن، منتظر شدن، پیشخدمتی کردن، چشم براه بودن
خط دید، مسیر دید، خطی که قرنیه چشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
چشم به چشم نگاه کن