چالدیکشنری فارسی به انگلیسیcavity, crater, dimple, ditch, hole, hollow, pit, sinkhole, socket, trench
trenchدیکشنری انگلیسی به فارسیترانشه، سنگر، گودال، خندق، حفره، چال، جان پناه، استحکامات خندقی، شیار طولانی، سنگربندی کردن، کندن، خندق زدن
trenchesدیکشنری انگلیسی به فارسیترانشه ها، سنگر، گودال، خندق، حفره، چال، جان پناه، استحکامات خندقی، شیار طولانی، سنگربندی کردن، کندن، خندق زدن