peltedدیکشنری انگلیسی به فارسیگلوله، پی درپی زدن، پرتاب کردن، شتاب کردن، پوست کندن، پی در پی ضربت خوردن
peltدیکشنری انگلیسی به فارسیشلاق زدن، شتاب، پوست خام، پوست پشم دار، ضربه، پوستک، پی درپی زدن، پرتاب کردن، شتاب کردن، پوست کندن، پی در پی ضربت خوردن
peltsدیکشنری انگلیسی به فارسیگربه، شتاب، پوست خام، پوست پشم دار، ضربه، پوستک، پی درپی زدن، پرتاب کردن، شتاب کردن، پوست کندن، پی در پی ضربت خوردن
traceدیکشنری انگلیسی به فارسیپی گیری، اثر، رد، مقدار کم، نشان، طرح، رد پا، مقدار ناچیز، جای پا، دنبال کردن، ردیابی کردن، رسم کردن، ترسیم کردن، ضبط کردن، کشیدن، اثر گذاشتن، پی کردن، پی بردن