harassingدیکشنری انگلیسی به فارسیآزار و اذیت، اذیت کردن، بستوه اوردن، عاجز کردن، حملات پی درپی کردن، خسته کردن، تعرض کردن
harassدیکشنری انگلیسی به فارسیآزار و اذیت، اذیت کردن، بستوه اوردن، عاجز کردن، حملات پی درپی کردن، خسته کردن، تعرض کردن
traceدیکشنری انگلیسی به فارسیپی گیری، اثر، رد، مقدار کم، نشان، طرح، رد پا، مقدار ناچیز، جای پا، دنبال کردن، ردیابی کردن، رسم کردن، ترسیم کردن، ضبط کردن، کشیدن، اثر گذاشتن، پی کردن، پی بردن