معنی پی بندی شدن

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

جست‌وجوی مشابه

پایبندی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

fidelity

پایبندی به مقررات و تشریفات

دیکشنری فارسی به انگلیسی

formality

پیوندی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

connective, cross, hybrid, relational

پیوندی (ریاضی)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

associative

پیوندی (گیاه یا جانور)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

mongrel

جست‌وجوی مشابه غلط تایپی

MD

دیکشنری انگلیسی به فارسی

W.M.D.

دیکشنری انگلیسی به فارسی

W.M.D.

جست‌وجوی متن

underpins

دیکشنری انگلیسی به فارسی

پایه، پی ریزی کردن، پشتیبانی یا تایید کردن، پی بندی کردن

underpinning

دیکشنری انگلیسی به فارسی

پایه، پی ریزی کردن، پشتیبانی یا تایید کردن، پی بندی کردن

underpinned

دیکشنری انگلیسی به فارسی

پایه، پی ریزی کردن، پشتیبانی یا تایید کردن، پی بندی کردن

جست‌وجوی مشابه

پایبندی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

پایبندی به مقررات و تشریفات

دیکشنری فارسی به انگلیسی

پیوندی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

پیوندی (ریاضی)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

پیوندی (گیاه یا جانور)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

جست‌وجوی مشابه غلط تایپی

MD

دیکشنری انگلیسی به فارسی

W.M.D.

دیکشنری انگلیسی به فارسی

جست‌وجوی متن

underpins

دیکشنری انگلیسی به فارسی

underpinning

دیکشنری انگلیسی به فارسی

underpinned

دیکشنری انگلیسی به فارسی

pulpous

دیکشنری انگلیسی به فارسی

conjunctival layer of eyelids

دیکشنری انگلیسی به فارسی