پیماندیکشنری فارسی به انگلیسیalliance, bonds, compact, concordat, contract, convention, covenant, pact, pledge, promise, seal, treaty, vow, word
accordدیکشنری انگلیسی به فارسیتوافق، پیمان، سازش، موافقت، مصالحه، اشتی دادن، اصلاح کردن، دلخواه، طیب خاطر، قرار، پیمان غیر رسمی بینالمللی، متفق بودن، نهاد، هم اهنگی، وفق دادن، تصفیه کردن، قب