پیشدیکشنری فارسی به انگلیسیadvanced, ago, ahead, along, before, fore, fore-, forward, front, last , lead, ob-, pro-, up , onward, previous, since
anticipatedدیکشنری انگلیسی به فارسیپیش بینی شده، پیش بینی کردن، پیشدستی کردن، سبقت جستن، انتظار داشتن، جلوانداختن، پیش گرفتن بر، سبقت جستن بر
anticipatesدیکشنری انگلیسی به فارسیپیش بینی می کند، پیش بینی کردن، پیشدستی کردن، سبقت جستن، انتظار داشتن، جلوانداختن، پیش گرفتن بر، سبقت جستن بر
anticipatingدیکشنری انگلیسی به فارسیپیش بینی، پیش بینی کردن، پیشدستی کردن، سبقت جستن، انتظار داشتن، جلوانداختن، پیش گرفتن بر، سبقت جستن بر
prehensileدیکشنری انگلیسی به فارسیپیش غذا، گیرکننده، قابض، دارای استعداد هنری، گیرنده، درک کننده، مخصوص گرفتن و چیدن برگ