پیش پا افتادهدیکشنری فارسی به انگلیسیcommon, commonplace, garden-variety, mediocre, mundane, paltry, pedestrian, petty, picayune, prosaic, tatty, threadbare, trifling, trite, trivial
runدیکشنری انگلیسی به فارسیاجرا کن، رانش، ترتیب، سلسله، تک، ردیف، محوطه، سفر و گردش، حدود، امتداد، رد پا، دویدن، راندن، اداره کردن، پیمودن، دایر بودن، پخش شدن، جاری شدن، دوام یافتن، ادامه