پیشدیکشنری فارسی به انگلیسیadvanced, ago, ahead, along, before, fore, fore-, forward, front, last , lead, ob-, pro-, up , onward, previous, since
postulatesدیکشنری انگلیسی به فارسیپیش فرض ها، قیاس منطقی، انگاره، پذیره، ادعا، تقاضا، درخواست، مسلم فرض کردن، فرض نمودن، لازم دانستن، قیاس منطقی کردن
extrapolateدیکشنری انگلیسی به فارسیاستخراج، برون یابی کردن، قیاس کردن، استقراء نمودن، از روی قرائن و امارات پیش بینی کردن
extrapolatedدیکشنری انگلیسی به فارسیاستخراج شده، برون یابی کردن، قیاس کردن، استقراء نمودن، از روی قرائن و امارات پیش بینی کردن
extrapolatingدیکشنری انگلیسی به فارسیاستخراج، برون یابی کردن، قیاس کردن، استقراء نمودن، از روی قرائن و امارات پیش بینی کردن
extrapolatesدیکشنری انگلیسی به فارسیفوق العاده است، برون یابی کردن، قیاس کردن، استقراء نمودن، از روی قرائن و امارات پیش بینی کردن