پیشدیکشنری فارسی به انگلیسیadvanced, ago, ahead, along, before, fore, fore-, forward, front, last , lead, ob-, pro-, up , onward, previous, since
sprayدیکشنری انگلیسی به فارسیافشانه، افشان، شاخه کوچک، ترکه، افشانک، ریزش، ترشح، چیز پاشیدنی، دواپاشی، تلمبه سم پاش، گردپاش، اب پاش، سنجاق یا گل سینه کوچک، پاشیدن، افشاندن، سمپاشی کردن، زدن
buttsدیکشنری انگلیسی به فارسیباطله، ته قنداق تفنگ، ته، بیخ، کپل، بشکه، هدف، ضرب، ته درخت، ضربت، مسخره، ضربه زدن، شاخ زدن، پیش رفتن، پیشرفتگی داشتن، نزدیک یا متصل شدن