پیشدیکشنری فارسی به انگلیسیadvanced, ago, ahead, along, before, fore, fore-, forward, front, last , lead, ob-, pro-, up , onward, previous, since
plankدیکشنری انگلیسی به فارسیتخته، قطعه، قسمتی از برنامه، قسمت، واحد، تخته میز و پیشخوان مهمانخانه، تخته پوش کردن، تخته تخته کردن
planksدیکشنری انگلیسی به فارسیتخته سیاه، تخته، قطعه، قسمتی از برنامه، قسمت، واحد، تخته میز و پیشخوان مهمانخانه، تخته پوش کردن، تخته تخته کردن
boardsدیکشنری انگلیسی به فارسیتخته ها، تخته، تابلو، هيئت مدیره، اغذیه، میز غذا، غذای روی میز، میزشور یادادگاه، هيئت عامله یاامنا، هيئت بازرگانی، تخته یا مقوا و یا هر چیز مسطح، سوار شدن، بکنا