ageدیکشنری انگلیسی به فارسیسن، عصر، عمر، پیری، دوره، سن بلوغ، عهد، پیر شدن، پیرنماکردن، کهنه شدن، سالخوردهشدن
agesدیکشنری انگلیسی به فارسیسنین، سن، عصر، عمر، پیری، دوره، سن بلوغ، عهد، پیر شدن، پیرنماکردن، کهنه شدن، سالخوردهشدن
masterدیکشنری انگلیسی به فارسیاستاد، ارباب، سرور، صاحب، کارفرما، چیره دست، پیر، رئيس، دانشور، مدیر، سید، سرامد، استاد شدن، ماهر شدن، خوب یاد گرفتن، تسلط یافتن بر، رام کردن، برجسته
mastersدیکشنری انگلیسی به فارسیکارشناسی ارشد، استاد، ارباب، سرور، صاحب، کارفرما، چیره دست، پیر، رئيس، دانشور، مدیر، سید، سرامد، استاد شدن، ماهر شدن، خوب یاد گرفتن، تسلط یافتن بر، رام کردن