nagsدیکشنری انگلیسی به فارسیnags، نق نقو، اسب پیر و وامانده، اسب کوچک سواری، یابو، عیب جو، نق زدن، ازار دادن، مرتبا گوشزد کردن، عیب جویی کردن
nagدیکشنری انگلیسی به فارسینق زدن، نق نقو، اسب پیر و وامانده، اسب کوچک سواری، یابو، عیب جو، ازار دادن، مرتبا گوشزد کردن، عیب جویی کردن
governmentalizeدیکشنری انگلیسی به فارسیحکومت کردن، بصورت دولتی در اوردن، پیرو و تابع قانون کردن، تحت کنترل حکومت در اوردن