پراکندهدیکشنری فارسی به انگلیسیbroadcast, diffuse, diffusive, discursive, excursive, far-flung, rife, scattering, sparse, straggly, unfocused
puttiesدیکشنری انگلیسی به فارسیپرکننده ها، بتونه، زاموسقه، سرنج، ادم ساده و زود باور، بتونه کردن، زاموسقه زدن، بتونه کاری کردن