پاییدندیکشنری فارسی به انگلیسیbeware, eye, mind, police, proctor, protect, see, spy, surveillance, tend, watch, watchdog
snoopدیکشنری انگلیسی به فارسیاسنوپ، جاسوس، جستجو کننده، بدنبال متخلفین قانون گشتن، نگاه تجسس امیز کردن، بدنبال غذا پوییدن، مخفیانهتحقیقات بعمل اوردن
snoopsدیکشنری انگلیسی به فارسیsnoops، جاسوس، جستجو کننده، بدنبال متخلفین قانون گشتن، نگاه تجسس امیز کردن، بدنبال غذا پوییدن، مخفیانهتحقیقات بعمل اوردن
snoopedدیکشنری انگلیسی به فارسیسرگردان، بدنبال متخلفین قانون گشتن، نگاه تجسس امیز کردن، بدنبال غذا پوییدن، مخفیانهتحقیقات بعمل اوردن
scansدیکشنری انگلیسی به فارسیاسکن می کند، تقطیع کردن شعر، اجمالا مرور کردن، با وزن خواندن، بطور اجمالی بررسی کردن، پوییدن