pointدیکشنری انگلیسی به فارسینقطه، نکته، مرحله، درجه، موضوع، ممیز، اصل، هدف، جهت، لبه، نوک، سر، قله، ماده، معنی، امتیاز بازی، پایان، پست، نمره درس، فقره، اشاره کردن، نشان دادن، تیز کردن، گو
pointsدیکشنری انگلیسی به فارسینکته ها، نقطه، نکته، مرحله، درجه، موضوع، ممیز، اصل، هدف، جهت، لبه، نوک، سر، قله، ماده، معنی، امتیاز بازی، پایان، پست، نمره درس، فقره، اشاره کردن، نشان دادن، تیز
carelessnessدیکشنری انگلیسی به فارسیسهل انگاری، مسامحه، لاابالی گری، پشت گوش فراخی، سبکباری، فروگذاری، سرسری، عدمتوجه
slackدیکشنری انگلیسی به فارسیشل، کساد، کسادی، سکون، قطع، شلی، انقطاع، شل کردن، سست کردن، کساد کردن، ضعیف کردن، فرو نشاندن، سست، ضعیف، پشت گوش فراخ، فراموشکار، کند، بطی ء، گشاد