postsدیکشنری انگلیسی به فارسیپست ها، پست، مقام، منصب، شغل، بسته پستی، پستخانه، چاپار، ارسال سریع، سمت، صندوق پست، تعجیل، سیستم پستی، مسند، تیر تلفن و غیره، پست نظامی، مجموعه پستی، تیردگل کش
postدیکشنری انگلیسی به فارسیپست، مقام، منصب، شغل، بسته پستی، پستخانه، چاپار، ارسال سریع، سمت، صندوق پست، تعجیل، سیستم پستی، مسند، تیر تلفن و غیره، پست نظامی، مجموعه پستی، تیردگل کشتی و امث
backsدیکشنری انگلیسی به فارسیعقب، پشت، پشتی، تکیه گاه، پشتی کنندگان، جبران، مدد، سوار شدن، پشتی کردن، طرفداری کردن، پشتانداختن، بعقب بردن، پشت چیزی نوشتن، ظهرنویسی کردن، بر پشت چیزی قرار گر
backدیکشنری انگلیسی به فارسیبازگشت، عقب، پشت، پشتی، تکیه گاه، پشتی کنندگان، جبران، مدد، سوار شدن، پشتی کردن، طرفداری کردن، پشتانداختن، بعقب بردن، پشت چیزی نوشتن، ظهرنویسی کردن، بر پشت چیزی