پردیکشنری فارسی به انگلیسیbig, chockablock, clove , flush, fat, feather, ful _, full , heavy, high, plume, plump, pregnant, ptero-, replete, rife, section, solid, wealthy, y, fraught
infectingدیکشنری انگلیسی به فارسیآلوده کردن، الوده کردن، گند زده کردن، مبتلا و دچار کردن، عفونی کردن، سرایت کردن، پر کردن
infectsدیکشنری انگلیسی به فارسیآلوده می کند، الوده کردن، گند زده کردن، مبتلا و دچار کردن، عفونی کردن، سرایت کردن، پر کردن
infectدیکشنری انگلیسی به فارسیآلودگی، الوده کردن، گند زده کردن، مبتلا و دچار کردن، عفونی کردن، سرایت کردن، پر کردن