hardierدیکشنری انگلیسی به فارسیسخت تر، بادوام، دلیر، جسور، بردبار، سر سخت، پرطاقت، متهور، دلیر نما، شکیبا
husbandدیکشنری انگلیسی به فارسیشوهر، مرد، شوی، کشاورز، گیاه پرطاقت، کاشتن، شوهر دادن، شخم زدن، باغبانی کردن، جفت کردن، خواستگاری کردن
hardiestدیکشنری انگلیسی به فارسیسخت ترین، بادوام، دلیر، جسور، بردبار، سر سخت، پرطاقت، متهور، دلیر نما، شکیبا