پردهدیکشنری فارسی به انگلیسیblind, curtain, drape, flap, mask, portiere, portière, purdah, shroud, smoke screen, tone, veil
pallدیکشنری انگلیسی به فارسیپال، پرده، تابوت محتوی مرده، حائل، پارچه ضخیم روی تابوت یا قبر، بیزار شدن، بیذوق شدن، با پرده یا روپوش پوشاندن
pallsدیکشنری انگلیسی به فارسیپالس، پرده، تابوت محتوی مرده، حائل، پارچه ضخیم روی تابوت یا قبر، بیزار شدن، بیذوق شدن، با پرده یا روپوش پوشاندن
modulatedدیکشنری انگلیسی به فارسیمدولاسیون شده است، زیر و بم کردن، تعدیل کردن، میزان کردن، تلقیق کردن، سوار کردن، بمایه دراوردن، برابری کردن، تحریر دادن، تنظیم کردن، نرم کردن، با آواز خواندن، ت
modulateدیکشنری انگلیسی به فارسیمدولاسیون، زیر و بم کردن، تعدیل کردن، میزان کردن، تلقیق کردن، سوار کردن، بمایه دراوردن، برابری کردن، تحریر دادن، تنظیم کردن، نرم کردن، با آواز خواندن، تلحین کرد