پخش کردندیکشنری فارسی به انگلیسیcirculate, deliver, diffuse, dispense, disperse, dissipate, distribute, effuse, spread
abusingدیکشنری انگلیسی به فارسیسوء استفاده، فحش دادن، بد بکار بردن، بد استعمال کردن، سو استفاده کردن از، بدرفتاری کردن نسبت به، به زنی تجاوز کردن، ننگین کردن، بدگویی کردن، پرخاش کردن، خوار کر
abusesدیکشنری انگلیسی به فارسیسوء استفاده، توهین، سوء استعمال، فحش، خفت، پرخاش، تهمت، بد زبانی، بد دهانی، خواری، سب، فحش دادن، بد بکار بردن، بد استعمال کردن، سو استفاده کردن از، بدرفتاری کرد
quarrelدیکشنری انگلیسی به فارسینزاع، دعوا، اختلاف، ستیزه، مجادله، مرافعه، دعوی، ستیز، پرخاش، بحی، گله، پیکار، خصومت، بحی کردن، نزاع کردن، دعوی کردن، ستیزه کردن
quarrelsدیکشنری انگلیسی به فارسینزاع ها، نزاع، دعوا، اختلاف، ستیزه، مجادله، مرافعه، دعوی، ستیز، پرخاش، بحی، گله، پیکار، خصومت، بحی کردن، نزاع کردن، دعوی کردن، ستیزه کردن