quarrelدیکشنری انگلیسی به فارسینزاع، دعوا، اختلاف، ستیزه، مجادله، مرافعه، دعوی، ستیز، پرخاش، بحی، گله، پیکار، خصومت، بحی کردن، نزاع کردن، دعوی کردن، ستیزه کردن
abusesدیکشنری انگلیسی به فارسیسوء استفاده، توهین، سوء استعمال، فحش، خفت، پرخاش، تهمت، بد زبانی، بد دهانی، خواری، سب، فحش دادن، بد بکار بردن، بد استعمال کردن، سو استفاده کردن از، بدرفتاری کرد