پراکندهدیکشنری فارسی به انگلیسیbroadcast, diffuse, diffusive, discursive, excursive, far-flung, rife, scattering, sparse, straggly, unfocused
dispersingدیکشنری انگلیسی به فارسیپراکنده، پراکنده کردن، متفرق کردن، متفرق ساختن، پریشان کردن، پریشان شدن