پراکندندیکشنری فارسی به انگلیسیbestrew, blaze, diffuse, dispel, disperse, dissipate, irradiate, issue, scatter
transmitsدیکشنری انگلیسی به فارسیانتقال می دهد، رساندن، پراکندن، انتقال دادن، مخابره کردن، فرا فرستادن، سرایت کردن، فرستا دن
transmitدیکشنری انگلیسی به فارسیفرستادن، رساندن، پراکندن، انتقال دادن، مخابره کردن، فرا فرستادن، سرایت کردن، فرستا دن
transmittedدیکشنری انگلیسی به فارسیفرستاده شده، رساندن، پراکندن، انتقال دادن، مخابره کردن، فرا فرستادن، سرایت کردن، فرستا دن
transmittingدیکشنری انگلیسی به فارسیانتقال، رساندن، پراکندن، انتقال دادن، مخابره کردن، فرا فرستادن، سرایت کردن، فرستا دن