idleدیکشنری انگلیسی به فارسیبیکار، وقت تلف کردن، وقت گذراندن، تنبل شدن، تنبل، بیهوده، عاطل، بی کار، بی اساس، سست، بیخود، بی پر و پا
paddleدیکشنری انگلیسی به فارسیدست و پا زدن، پارو، پره، بیلچه، پاروی پهن قایقرانی، پارو زدن، با دست نوازش کردن، ور رفتن، با باله شنا حرکت کردن، با چوب پهن کتک زدن
paddlesدیکشنری انگلیسی به فارسیدست و پا زدن، پارو، پره، بیلچه، پاروی پهن قایقرانی، پارو زدن، با دست نوازش کردن، ور رفتن، با باله شنا حرکت کردن، با چوب پهن کتک زدن