raisingدیکشنری انگلیسی به فارسیبالا بردن، بلند کردن، بر افراشتن، برداشتن، پروراندن، بالا کشیدن، زیاد کردن، بوجود اوردن، ترقی دادن، بار اوردن، رفیع کردن، بر پا کردن، بیدار کردن، تولید کردن، دف
raiseدیکشنری انگلیسی به فارسیبالا بردن، ترفیع، اضافه حقوق، سرک، بلند کردن، بر افراشتن، برداشتن، پروراندن، بالا کشیدن، زیاد کردن، بوجود اوردن، ترقی دادن، بار اوردن، رفیع کردن، بر پا کردن، بی
hobblesدیکشنری انگلیسی به فارسیعجیب و غریب، داد و بیداد، زنجیر، پا بند، داد و بیداد کردن، لنگیدن، شلیدن، لنگ لنگان راه رفتن، مانع حرکت شدن، خمیدن، دست و پای کسی را بستن
fettersدیکشنری انگلیسی به فارسیگسستن، زنجیر، قید، بخو، مانع، پا بند، مقید کردن، در زیر غل و زنجیر اوردن