underdoneدیکشنری انگلیسی به فارسیزیر پا گذاشتن، از کار کم گذاردن، قصور کردن، نیم پخته کردن، نیم پز کردن
traceدیکشنری انگلیسی به فارسیپی گیری، اثر، رد، مقدار کم، نشان، طرح، رد پا، مقدار ناچیز، جای پا، دنبال کردن، ردیابی کردن، رسم کردن، ترسیم کردن، ضبط کردن، کشیدن، اثر گذاشتن، پی کردن، پی بردن