پاییدندیکشنری فارسی به انگلیسیbeware, eye, mind, police, proctor, protect, see, spy, surveillance, tend, watch, watchdog
پاشیدندیکشنری فارسی به انگلیسیdisperse, dissipate, dust, scatter, splash, sprinkle, spurt, squirt, strew
lookedدیکشنری انگلیسی به فارسینگاه کرد، نگاه کردن، دیدن، نگریستن، پاییدن، چشم را بکار بردن، وانمود کردن، بنظر امدن، مراقب بودن
loiteringدیکشنری انگلیسی به فارسیلاتین، با تنبلی حرکت کردن، پابپاورکردن، درنگ کردن، تاخیر کردن، دیر پاییدن
loitersدیکشنری انگلیسی به فارسیلاتین، با تنبلی حرکت کردن، پابپاورکردن، درنگ کردن، تاخیر کردن، دیر پاییدن