trampleدیکشنری انگلیسی به فارسیخراب کردن، لگد، پایمال کردن، پامال کردن، فشار دادن، زیر پا لگد ماکل کردن
suppressدیکشنری انگلیسی به فارسیسرکوب کردن، فرو نشاندن، منکوب کردن، موقوف کردن، پایمال کردن، توقیف کردن، خواباندن، مانع شدن، تحت فشار قرار دادن، فشاراوردن بر
tramplingدیکشنری انگلیسی به فارسیاز بین بردن، پایمال کردن، پامال کردن، فشار دادن، زیر پا لگد ماکل کردن
overwhelmsدیکشنری انگلیسی به فارسیغرق شدن، پایمال کردن، درهم شکستن، منکوب کردن، دست پاچه کردن، سراسر پوشاندن، مستغرق دراندیشه شدن
overwhelmedدیکشنری انگلیسی به فارسیغرق شدن، پایمال کردن، درهم شکستن، منکوب کردن، دست پاچه کردن، سراسر پوشاندن، مستغرق دراندیشه شدن