پاکدیکشنری فارسی به انگلیسیclean, flat, darned, fair , plumb, pure, immaculate, impeccable, spotless, unpolluted, virginal, white
wear offدیکشنری انگلیسی به فارسیاز بین بردن، پاک شدن، تدریجا تحلیل رفتن، سابیدن، فرسوده و از بین رفته شدن
effacesدیکشنری انگلیسی به فارسیخفه شدن، زدودن، پاک کردن، محو کردن، ستردن، خود را تحت الشعاع قرار دادن