پاسداشتدیکشنری فارسی به انگلیسیconservation, protection, protectiveness, safeguard, safekeeping, safety
recoilدیکشنری انگلیسی به فارسیپس زدن، واکنش داشتن بر، بحال خود برگشتن، پس نشستن، لگد کردن، عقب نشستن، فنری بودن، بحال نخستین برگشتن
saveدیکشنری انگلیسی به فارسیصرفه جویی، پس انداز کردن، نگاه داشتن، اندوختن، نجارت دادن، رهایی بخشیدن، پس انداختن، فقط بجز، بجز اینکه
savesدیکشنری انگلیسی به فارسیموجب صرفه جویی در، پس انداز کردن، نگاه داشتن، اندوختن، نجارت دادن، رهایی بخشیدن، پس انداختن