معنی پاس | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

جست‌وجوی دقیق

پاس

دیکشنری فارسی به انگلیسی

guard, observance, passing, requital, space, time, watch

جست‌وجوی مشابه

پاس (بازی با توپ)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

pass

پاس دادن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

pass, police

پاس دهنده

دیکشنری فارسی به انگلیسی

passer

پاس کردن (پوکر و غیره)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

pass

پاس گیر (ورزش)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

receiver

جست‌وجوی مشابه غلط تایپی

mh

دیکشنری انگلیسی به فارسی

خیلی ممنون

جست‌وجوی متن

Pas de Calais

دیکشنری انگلیسی به فارسی

پاس کال کال

lateral pass

دیکشنری انگلیسی به فارسی

پاس چپ

pas de deux

دیکشنری انگلیسی به فارسی

پاس د deux

pastellist

دیکشنری انگلیسی به فارسی

پاس سلطنتی

pas

دیکشنری انگلیسی به فارسی

پاس، رقص، حق تقدم، امتیاز، گام رقص