sprinkleدیکشنری انگلیسی به فارسیبپاشید، ترشح، ریزش نم نم، چکه، پاشیدن، ترشح کردن، گلنم زدن، اب پاشی کردن
intercedeدیکشنری انگلیسی به فارسیمدافع، شفاعت کردن، پادر میانی کردن، میانجی گری کردن، میانجی شدن، میانه گیری کردن، وساطت کردن