furlsدیکشنری انگلیسی به فارسیفرشته ها، پیچیدن، پیچیدن وبالا زدن، جمع کردن، بدور چیزی پیچیدن، ورتابیدن
pinionدیکشنری انگلیسی به فارسیچرخ دنده، چرخ دنده جناحی، بال، قسمت دوراز مرکز بال پرنده، دست کسی را بستن، کفتر بند کردن، پر و بال پرنده را کندن