389 مدخل
fact, situated
down-to-earth, pragmatist, realist
down-to-earth, realisti cally
objective
earthiness, realism
محور، میانی، واقع در مرکز، وسطی
واقع گرا، عملی کردن، واقعیت دادن، واقعی کردن
واقع بینانه
واقع گرا، واقع بین، تحقق گرای، راستین گرای
واقع گرایی، رئالیسم، واقعگرایی، واقعبینی، راستین گرایی، تحقق گرایی